نوشته هایی با لحنی دوست داشتنی

۱۵ مطلب با موضوع «داستان» ثبت شده است

داستان: زندگی رضا - قسمت پانزدهم

بالاخره رسیدیم به آخرین قسمت! آخرین قسمت داستان آقا رضا، آقا رضایی که تو زندگیش سختی زیاد کشید! فراز و نشیب بسیار داشت مسیر زندگیش!

زمانی که این داستان رو مینوشتم حتی خودکارم هم آرزوی خوشبختی این پسر رو میکرد و میگفت که خدا کنه یه روز خوش بیاد برای این پسر ( اقرار کردم البته ) اینکه توی آخرین قسمت از فصل اول این داستان آیا پایان خوشی داره یا پایانی تلخ و غم انگیز رو میسپارم به خودتون که توی ادامه ی مطلب بخونید.

داستان که تموم شد! ولی خواهشا شما مهر و محبتتون رو تموم نکنین و با نظراتتون به من روحیه برای نوشتن فصل دوم این داستان بدید...

ادامه مطلب...
۲۰ دی ۹۴ ، ۲۰:۰۰ ۰ نظر
Mojtaba014

داستان: زندگی رضا - قسمت چهاردهم

بخش ابتدایی قسمت چهاردهم:

شروع کرد به گفتن و منم فقط گوش دادم، گفت از اینکه پسرش امسال برای عید اصلا نتونسته بیاد ایران و بهش سربزنه و بهونه آورده که سرش شلوغه و مشغله ی کاری نمیزاره (پسرش توی آمریکا دکتر متخصص قلب هست )
گفت از تنهاییاش ، گفت از وقتی که من از خونش رفتم دیگه مستاجر نیاورده
گفت از عذاب وجدانش، گفت از وقتی که من رفتم همش عذاب وجدان داشت که چرا من رو به امان خدا ول کرد و ...

ادامه مطلب...
۱۹ دی ۹۴ ، ۲۰:۰۰ ۰ نظر
Mojtaba014

داستان: زندگی رضا - قسمت سیزدهم

بخش ابتدایی قسمت سیزدهم:

چک رو پس انداز کردم درست مثل بقیه پولهایی که به عنوان حقوق از آقای مقدم گرفته بودم...
بعد از اون اتفاقی که تو عید برام افتاد کم کم به فکر این افتادم که دیگه باید برم رو پای خودم وایستم.
خدا نرگس خانم رو نگه داره که واقعا زن با محبتی هست.
تو زندگیم چندتا غریبه بیشتر نقش نداشتن که شکر خدا همون چندتا هم همه با محبت و با مرام بودن، یکی شون...

ادامه ی داستان در " ادامه ی مطلب " ...

ادامه مطلب...
۱۸ دی ۹۴ ، ۲۰:۰۰ ۱ نظر
Mojtaba014

داستان: زندگی رضا - قسمت دوازدهم

بخشی از قسمت دوازدهم:

این رو گفت و صورتش رو به آرامی نزدیک صورتم کرد، حقیقتش ترسیدم که با این رفتارایی که من ازش دیدم نکنه کار احمقانه ای بکنه که " لُپَمو " بوسید و بعدش کتاباش رو جمع کرد و گفت :

مریم – این واسه این بود که خستگیت در بره تا دیگه از کلاس جیم نزنی، در ضمن دیگه از این خبرا نیستا (جمله ی آخرشون با یه نیشخند مهربون گفت و رفت )

و ...

ادامه مطلب...
۱۷ دی ۹۴ ، ۲۰:۰۰ ۰ نظر
Mojtaba014

داستان: زندگی رضا - قسمت یازدهم

چیزی به اتمام داستان نمونده! من رو تو نوشتن تنها نزارید، با نظراتتون دلگرمی بدید عزیزان خنده

اینم قسمت یازدهم از پانزده قسمت که میتونید توی ادامه ی قسمت مطالعه کنید...

ادامه مطلب...
۱۶ دی ۹۴ ، ۲۰:۰۰ ۰ نظر
Mojtaba014

داستان: زندگی رضا - قسمت دهم

خلاصه ی قسمت دهم:

توی این قسمت مریم به دنبال رضا میره که طبق صحبت های پدرش با رضا که قرار بوده رضا نقش دبیر کمکی رو برای مریم اجرا کنه و ...

اینکه چه اتفاقاتی رخ میده و چه گفتگو هایی بین این دو شخصیت رد و بدل میشه رو میتونید در ادامه ی مطلب مطالعه کنید...

ادامه مطلب...
۱۵ دی ۹۴ ، ۲۰:۴۶ ۰ نظر
Mojtaba014

داستان: زندگی رضا - قسمت نهم

با عرض پوزش بابت تاخیر در ارسال قسمت نهم داستان زندگی رضا، باید بگم که به دلیل فشردگی آزمون پایان ترم و سنگین بودن حجم کتاب ها فریاد دیشب نتونستم قسمت نهم توی وبلاگ منتشر کنم! این قسمت رو میتونید توی ادامه ی مطلب مطالعه کنید.

ادامه مطلب...
۱۵ دی ۹۴ ، ۲۰:۳۵ ۰ نظر
Mojtaba014

داستان: زندگی رضا - قسمت هشتم

خلاصه ی قسمت هشتم:

بعد از گفتگو هایی که در طبقه ی بالا بین مریم و رضا شد. مریم به طبقه ی پایین میاد و سر صحبت رو با خانوادش باز میکنه و محور صحبت هاشون رضا میشه که کاملا طبیعیه!...

ادامه مطلب...
۱۳ دی ۹۴ ، ۲۰:۰۰ ۱ نظر
Mojtaba014

داستان: زندگی رضا - قسمت هفتم

خلاصه ی قسمت هفتم:

در این قسمت در حالی که رضا توی خودش فرو رفته و در حال فکر و خیال درباره ی اتفاقات این مدت هست ناگهان صدای تق تق در رو میشنوه که ...

ادامه مطلب...
۱۲ دی ۹۴ ، ۲۰:۰۰ ۰ نظر
Mojtaba014

داستان: زندگی رضا - قسمت ششم

خلاصه ی قسمت ششم:

این قسمت به گفتگو های بین مونا خانم و مریم می پردازه که موضوع گفتگوشون راجبه رضا هست...

ادامه مطلب...
۱۱ دی ۹۴ ، ۲۰:۰۰ ۰ نظر
Mojtaba014